http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2012/02/blog-post_16.html

سرمایه داری در حال احتضار عمر دوباره می خواهد

هوشنگ

كانون مدافعان حقوق كارگر – حوادث بسيار تند و پشت سرهم در منطقه ي خاور ميانه و جهان اتفاق مي افتد. طبقه ي كارگر در ايران و منطقه وظايف بسيار سنگيني را بر دوش دارند. در شرايطي كه سرمايه داري در سراسر جهان در بحران عميقي فرو رفته است و از حل مسايل خود عاجز است، تلاش مي كند تا بحران خود را به هر ترتيب به كشورهاي ديگر بكشاند تا شايد بخشي از مشكلات خود را بپوشاند. در چنين شرايطي كارگران ايران و ساير نقاط جهان كه تحت فشارهاي سخت اقتصادي و اجتماعي قرار دارند، وظيفه اي سنگين برعهده دارند. نمايندگان سرمايه داري و متخصصان حفظ اين نظام هر روز عاجز تر از گذشته و ناتوان تر از پيش در ارائه راه حل براي مشكلات آن هستند. از همين رو پرداختن به حل مشكلات پيش روي جامه بشري بيش از هر زمان ديگر خود را مي نماياند و به تدريج همه ي نظرها براي حل مشكلات به طبقه ي كارگر و نمايندگان آن متوجه مي شود.

كانون مدافعان حقوق كارگر به دنبال ارائه بحث هاي مختلف در باره ي نظام سرمايه داري و بن بست هاي آن از همه ي مدافعان حقوق كارگر و طرفداران يك جامعه ي انسان محور مي خواهد كه نظرات خود را در باره ي راه حل هاي موجود براي برون رفت از بن بست هاي كنوني ارائه دهند. دونوشته ي حاضر كه براي كانون مدافعان حقوق كارگر ارسال شده است، از اين نظر ارزشمند است كه راه حل هاي مشكلات كنوني را نه در دخالت نيروهاي اشغالگر، بلكه وظيفه ي كارگران و زحمتكشان و ايجاد تشكل هاي مستقل و مردمي و وحدت آنان در ايجاد جامعه اي نوين مي داند.

 

سرمایه داری در حال احتضار عمر دوباره می خواهد

هوشنگ

 

گسترش بحران مالی آمریکا به بخش اعظم اروپا و نیز بدهی ها و ورشکستگی مالی دولت ها ، دليل سیر نزولی وضع اقتصادی و معیشتی مردم در آمریکا و اروپا شده است. آمارها نشان دهنده ي رشد بیکاري و کاهش قدرت خرید مردم است تا آنجاکه اکثریت مردم در بهترین حالت فقط توانایی رفع بخشی از نیازهای اولیه خود را دارند. و این در حالی است که دول آمریکا و اروپا تنها نسخه ي موجود را در پافشاری بر برنامه های ریاضت اقتصادی می دانند ؛ تا بلکه هزینه درمان بيماری نظام سرمایه داری را از جیب اکثریت عظیم مردم بویژه طبقه کارگر در سراسر جهان درآورند.  سرمایه داری جهانی به درستی پی برده است که اعتماد مردم را از دست داده و نمی تواند دوام بیاورد. این نظام در حال احتضار است. نظام سرمایه داری گسترش هرچه بیشتر مبارزات مردمی را علیه  خود و عليه بي عدالتی ، در سراسر جهان بطور ملموس در امریکا و اروپا بوضوح می بیند و برای گریز از اين بحران هرآن چه را بکار مي برد كه در توان داشته باشد.

مردم از يك سو به راه حل های نظام سرمایه داری اعتمادی ندارند و به مبارزه با آن برخاسته اند و از دیگر سو خواهان مسكن، بهداشت، کار و تحصیلات و تامین نیازهای اساسی خود هستند. امروز مردم بیش از هر زمان دیگری آگاه شده اند و نظام کنونی را یک نظام قابل قبول نمی دانند. در شرايطي كه حاکمیت پولوتوکراسی ( حاکمیت ثروتمندان) مسیر دموکراسی سرمایه داری را تعیین می کند و در هر فرآیند سیاسی ، پول بیش از افکار و عقاید عمومی نقش دارد ، بديهي ست كه دموکراسی سرمایه داری در بالاترین حد ممکن دچار بحران باشد. مردم خواهان امنيت اقتصادي و اجتماعي در زندگی خود هستند. مردم آگاه شده اند که این دولت ها نیستند که در نتیجه ي انتخابات دموکراتیک سیاست گذاری می کنند، بلکه دولت ها، مجری سیاست های دیکته شده از سوی صاحبان سرمایه و بانک ها و قدرت های مالی اند و از خود هیچ گونه اراده ای در راستای تامین منافع مردم و پاسخ به رای مردم را  ندارند. همچنین گروهي از مردم به این درجه از آگاهی و باور رسیده اند که اکنون تولید ثروت و رشد تکنولوژی در جهان به گونه ای ست که در جهانی بر پایه عدالت تمامی نوع بشر و نه بخشی از آن، با سه ساعت کار در روز می توانند به تمامی مایحتاج خود دست یابند. یعنی واقعیتی که سرمایه داری مدت هاست که می کوشد تا بدان تن ندهد، بلکه نوع بشر را همچنان بدهکار خود ساخته تا جایی که بطور نمونه 1.5 میلیارد انسان اروپایی به 400 نفر سرمایه دار بدهکارند و به خاطر این 400 نفر می باید تن به ریاضت اقتصادی بدهند. برآیند آشفتگی نظام سرمایه داری چیزی جز بن بست کامل برای ادامه حیات آن نیست. و به اعتراف اکثریت قریب به اتفاق اندیشمندان و اقتصاد دانان جهان هیچ گونه چشم انداز مثبتی برای حال و آینده ي نظام سرمایه داری جهانی وجود ندارد و معترفند که مردم اروپا و آمریکا باید برای یک زندگی مشقت بار و بحرانی طولانی مدت آماده شوند. در این شرایط چه روشی مقابل این نظام پوسیده و بحرانی ، در دستور کار آن قرار می گیرد؟ آیا دست روی دست می گذارند و مرگ خود را به نظاره می نشینند؟ آیا به نظاره گري مبارزات عدالت خواهی مردم می نشینند تا در نتیجهء مبارزات علیه سرمایه داری و بی عدالتی، مردم تغییر جهان را مطالبه کنند؟ و سوسیالیسم را بمثابه  تنها بدیل واقعی سرمایه داری بر گور آن بنا کنند؟

 بی شک کمتر کسی معتقد به نظاره گری این نظام ضد انسانی خواهد بود و گمان مي كنم سرمایه داری، تبدیل بخش هایی از جهان به زمین سوخته را تنها راه نجات خود خواهد دید. نابودی سرمایه داری حتمی ست و سرمایه داری به عمر دوباره محتاج است و اين بدون تخریب زیرساخت های صنعتی و اقتصادی کشورهاي ديگر و نابودی کامل دستاورد هاي مبارزه طبقه کارگر بخش وسیعی از جهان و به عقب بردن سطح زندگی و توانایی کشورها میسر نيست. از آن جا که در حال حاضر هیچ سرزمین فتح نشده ای در مقابل سرمایه باقی نمانده است لذا باید جهان را دوباره فتح کند، تا مرگ خود را به تعویق بیاندازد. سرمایه داری برای ادامه ی حیات ناچار است که بخشی از جهان را به ابتدای قرن نوزدهم برگرداند. اروپا را به مشتی کشورهای از نوع جهان سومي تبدیل کند و این قاره را دوباره محتاج اصل چهار ترومن و طرح مارشال بنماید. حمله ی ناتو و کشتار مردم یوگسلاوی و تجزیه آن، بخشی از این طرح در اروپا بود. طرحی که یوگسلاوی به آن تن نداد و تاوان سنگینی پرداخت کرد. کشتار در آفریقا، سوق دادن قاره سیاه به جنگ های هرچه بیشتر از جمله کشتار وسیع در روآندا در راستای سناریوی زمین سوخته مورد نظر نظام کثیف سرمایه داری بود. لیبی به مثابه یک کشور نسبتا مرفه آفریقایی می باید تمامی زیر ساخت های خود را نابود شده ببیند و در پی آن اربابان جهان به منابع غنی اورانیم در چاد دست پیدا کنند و نیز بخشی از سرمایه داری برای سرمایه گذاری جدید به لیبی ویران شده توسط ناتو و برای به تعویق انداختن مرگ خود وارد این کشور شوند، چرا که تقسیم دوباره و چندباره جهان همواره از راهکار های سرمایه داری بوده و هست. این نظام ضد انسانی در خاور میانه اما حکایتی ظریف تر و مزورانه تر دارد. تاریخ مصرف حکومت های دیکتاتوری وابسته از سویی برای خود سرمایه داری به پایان رسیده و از دیگر سو رشد آگاهی و عدالت طلبی مردم منطقه و بسط و گسترش روز افزون مطالبات طبقه کارگر وجود نظام هاي دیکتاتوری را بر نمی تابد. در خاور میانه دکترین سرمایه داری احیای نهضت های اسلامی و حکومت هایی با ساختاری همچون اخوان المسلمین می باشد. چرا که از بالاترین پتانسیل برای مقابله با مطالبات مترقي مردم خود برخودارند. حمله به عراق و تخریب کامل زیرساخت های اقتصادی و صنعتی این کشور و روی کار آوردن رژیمی ضد ملی در این راستاست و به همین گونه ست سناریوی تحمیلی بهار عربي بر مبارزات عدالت جویانهء مردم منطقه. امپراتوری سرمایه برای ایران حسابی ویژه باز کرده و غارت صنایع و ثروت ملی و همچنین نابودی دستاورد هاي مبارزه طبقه کارگر ایران را که محصول قریب به دو قرن مبارزات کارگریست در اولویت خود برای تبدیل منطقه به زمین سوخته دارد، بازی سرمایه داری در ایران از چهل سال پیش استارت خورده است و اکنون به پرده های آخرین خود نزدیک می شود.سرمایه داری برای ایجاد بازارهای جدید نیازمند تخریب کامل کشورهایی چون ایران است. کارگر ماهر و آگاه و متشکل و صنعتی ایران می باید به دستفروشی لیف و سفیدآب در خیابان ها اکتفا کند نه آنكه در صنایع بزرگ مشغول به كار شود.  بدین سان فعالان پیشرو طبقه کارگر که همواره به مثابه الگویی برای مبارزات تمامی زحمت کشان منطقه موجودیت داشته، فلسفه وجودی خود را از دست بدهند ؛ این نیاز مبرم نظام سرمایه است.

آنچه که روشن است شرایط حال حاضر جهان وظایفی بس ظریف و حساس را در مقابل طبقه کارگر ایران قرار داده است که تعیین کننده مرگ و زندگی است.  تنها پیش شرط قرار گرفتن در مسیری صحیح ، اتحاد هرچه بیشتر کارگران ایران است، به مثابه تنها طبقه ای که رسالت دفاع از منافع ملی و تمامی زحتمکشان و مردم کشور را دارد.

 

از کارگران  پراکنده و متشتت هیچ کاری ساخته نیست 

      هوشنگ

در سه دهه اخیر با حذف احزاب و سازمانهای چپ و کارگری و با تسلط روزافزون بخش تجاری و دلالی ایران مبارزه بی رحمانه ای علیه طبقه کارگر و براي نابودی تمامی دستاورد های سیاسی، صنفی، اقتصادی و فرهنگی کارگران شدت گرفت که نهایتا به منفرد شدن و بی پناه ماندن کارگران منجر شد. کارگران از داشتن اتحادیه، سندیکا و یا هر تشکل مستقل خود محروم شده اند. کاربا قرارداد موقت نیز کارگران را بیش از پیش خلع سلاح و آسیب پذیر ساخت. سیاست ها و قوانین ضد تولید و محدود کننده بخش صنعت و نيز رشد روز افزون سرمایه گذاری در بخش مالی و دلالی به جاي توليد ، در سه دهه اخیر، عاملی مهم و تعیین کننده در جلوگیری از بسط و گسترش سازماندهي و تشكل طبقه کارگر ایران و حمله به موجودیت آن بود.

اکنون کارگران از ابتدایی ترین حقوق خود محروم و در شرایط مادی و معیشتی فوق العاده وخیمی به سر می برند.

مالكان جدید صنایع و مراکز تولید و مدیران نالایق و نوکیسه سرمایه داری در مراکز تولید ، از پرداخت حقوق ماهانه کارگران خودداری می کنند و در مقابل براي خرید و فروش ارز یا واردات کالاهای بنجل خارجی سرمایه گذاری می کنند.

در شرایطی كه امنيت در همه ي ابعاد زندگي كارگران از كف رفته و بیکاری و اخراج کارگران روز افزون و چرخ تولید متوقف شده، حفظ و بقای کار در مراکز تولیدی کشور يكي از جدي ترين خواسته ها و مطالبات کارگران است. کارگر ایرانی وظیفه و رسالتی بس خطیر برای حفظ موجودیت خود دارند.

اکنون كه ضرورت مبارزه متحد کارگران علیه شرایط اقتصادي موجود شکل آشکار و علنی تری به خود می گیرد، بايد با اتحاد طبقه کارگر و حمایت از مبارزات پراکنده کارگری براي هماهنگ شدن مبارزات کارگران تلاش كرد.

طبقه کارگر با توسل به تجربیات پربار خود می داند که از کارگران  پراکنده به تنهایی هیچ کاری ساخته نیست. کارگران باید به صورت یک طبقه اجتماعی منسجم و یکپارچه خواسته های مشترک خود را مطالبه كنند و اعتراضات و اعتصابات محدود و منفرد و پراکنده خود، وحدت و انسجام بخشند. کارگران از طریق حمایت از اعتراضات و مبارزات دیگر کارگران معترض پی می برند که چه قدرتی در اتحادشان نهفته است و این خود به معنای رشد همبستگی و اتحاد در میان آنان و آگاهی بیشتر به ضرورت مبارزه متحد است. به همین دلیل یافتن راه حل های کارساز برای اتحاد هرچه بیشتر ضرورت مبرم دارد. از جمله مبارزاتی که همبستگی و اتحاد وسیع کارگران را در پی دارد، مبارزه با قانون کار قراردادی و مقرارت پیمانکاری است. بی تردید تشکل های سیاسی و صنفی و طبقاتی کارگران به خودی خود شکل نمی گیرند مگر در نتیجه تلاش و مبارزه برای مطالبات مشترک. این فقط و فقط اتحاد کارگران است که آنان را در سازمان ها و تشکل های مستقل خود گرد هم جمع مي كند.

درس های مبارزات کارگران به ما می آموزد که پراکنده گی و تشتت ، نتیجه ای جز ضعف و ناتوانی و ذلت ندارد و در اتحاد منسجم و همه جانبه است که قدرت مقاومت کارگران بالا می رود. کارگران پراکنده توانایی هیچ حرکتی را برای تغییر وضع موجود نخواهند داشت. تغییر همه جانبه ي وضع موجود تنها و تنها رسالت کارگران متحد است. تا زمانی که کارگران به طور پراکنده در پی مطالبات خود باشند، کارفرما به راحتی می تواند قوانین را به نفع خود وضع کند، حقوق کارگران را نپردازد و به اخراج های بی رویه و بی رحمانه دست یازد. اخراج و بیکار شدن هر کارگر یعنی پرتاب او از فرهنگ کار به لومپنیسم. چرا که وقتی کارگر بیکار شد ، دیگر کارگر نیست و در شرایط هرج و مرج اقتصادی موجود به یک لومپن تبدیل می شود که این نهایت آرزو وخواست نظام ضد انسانی سرمایه داری است كه دشمن طبقه ي كارگر است. اما با همبستگی در اعتراضات و اعتصابات و حمایت از دیگر کارگران است که پی می بریم تنها نیستیم و می توانیم با اتحاد به حقوق خود دست یابیم.